عنوان کتاب: افسونگر
نویسنده رمان افسونگر:هماپور اصفهانی
منبع:نودهشتیا
خلاصه:
افسونگر :
تائیس افسونگری بود...
که با افسون خود اسکندر را وادار کرد پرسپولیس را به آتش بکشد و من افسونگری هستم.
که روح را به آتش می کشم ... یکی پس از دیگری ...
افسون نخواست افسونگر باشد ... افسونگرش کردند...
مقدمه شروع رمان افسونگر:
یک مادر ایرانی
یک هویت ایرانی ...
یک دختر ایرانی ...
نه نه!
یک پدر اروپایی ...
یک هویت اروپایی
یک دختر اروپایی
نه نه!
من کیستم؟!
افسون؟
یک زن؟
آفریده شده ام برای پاکی؟
یا گناه؟
برای محبت دیدن و محبت کردن؟
یا دیگران را تشنه محبت کردن؟
یا مورد ظلم قرار گرفتن و تحقیر شدن؟
من مهمم؟
شاید هم نه ... اصلا به چشم نمی آیم ...
اذیت کردن من را دوست دارند ...
چرا من اذیت و آزار دادن را دوست نداشته باشم؟
چرا من تلافی نکنم؟
آنها مردند ... من دختری یکه و تنها!
آنها زور بازو دارند و من ...
عشوه و مکر زنانه!
شعار من اینست:
ترجیح می دهم همه مردان رژ لبم را خراب کنند ...
نه ريمل چشم هايم را ! ...