loading...
رمان ما
رمان ما بازدید : 323 یکشنبه 25 آبان 1393 نظرات (0)


عنوان: رمان استاد



خلاصه رمان :

مریم به خاطر لج کردن با معلم زبانش ، چند ترم متوالی میوفته تا تو یکی از این ترم ها 

با شهاب داداش دوست صمیمیش شقایق هم کلاس میشه …

 همین همکلاسی باعث میشه که مریم و شقایق به همراه دوست دیگه اشون 

سحر حقایقی رو در مورد زندگی شهاب کشف کنن 





نویسنده:کاربر انجمن نودهشتیا Ingenio


رمان ما بازدید : 1702 جمعه 23 آبان 1393 نظرات (0)



عنوان: رمان اعتراف عاشقانه



نویسنده :annabella


خلاصه:: عسل دختری 18ساله که پدرش را به تازگی از دست داده است،

 پدری که فقط به فکر کار و مال وثروت بوده وعلاقه ی پریسا مادر عسل را که عاشقانه ...


رمان اعتراف عاشقانه


گاهــی کسـی رو دوســت داری ، نمی فهمـــــــــــ د !!!...

گاهــی کسـی تو را دوست دارد ، نمی فهمـــــــــ ی !..

گاهی هر دو هم را دوست دارید ، نمی فهمنـــــــــ د !.



رمان ما بازدید : 686 جمعه 23 آبان 1393 نظرات (0)


عنوان : رمان آوایی بین عشق و نفرت


نویسنده رمان :شیوا اسفندی



خلاصه داستان: داستان زندگی آوا دختری که به خاطر دوستش وارد یه بازی میشه و میره واسه انتقام..که در این بازی که خود را در ان وارد میکند...

athena بازدید : 196 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (0)

سلام دوست جونا خوفید؟خوشید؟سلامتید؟

این رمان اولین رمانی هست که دارم می نویسم و امیدوارم خوشتون بیاد میشه و میشه یه دختره خیلی ضعیف اما تمام سعیش رو داره که حداقل جلو پسر هام که شده مغرور به نظر بیاد

رمانمون در مورده:یه دختره سوپر شیطون و پر سروصدا که تویه یک اتفاق تمام اون شیطنت هاش خاموش میشه و باعث میشه ضعیف و خرد بشه اما همیشه جلوی آقا پسرها میشه یه دختر مغرور و سنگی مغرور 

درمورد اتفاقای توی داستان نمی گم چون داستان لو میره امیدوارم کک خوشتون بیاد در ضمن اگر روزی حداقل یه پست می خواید باید بالای 10 تا نظر داشته باشیم           

 

                          

 

 

 

 

bblays بازدید : 1409 شنبه 29 شهریور 1393 نظرات (0)

سلوم سلوم یه رمان دو نفره ی دیگه آوردم {#emotions_dlg.e28}

حالادست دست دست واسه ن...اهم اهم...بعله برمیگردیم به بحث خووودموووون{#emotions_dlg.e20}{#emotions_dlg.e29}

کوووجا بودیم؟؟؟آهان بعله میگفتم داستان راجب 3تا دختر متفاوته با عقاید متفاوت...3 پسر خاص با عقاید خاص که تصادفی به تور هم میخورن و مسبب آشنایی میشن که هیچ نیت درست و خوبی پشتش نیس...هیچ کدوم واسه عاشق شدن جلو نمیرن ولی کی میدونه چی میشه{#emotions_dlg.e3}{#emotions_dlg.e2}

خیلی سعی کردم تاثیر گذار باشه خیر سرم...آخه من رمان مینویسم کوتاه نویس نیستم که بلد باشم خلاصه کنم ...والـــــا به خدا ملت چه انتظارا دارن...{#emotions_dlg.e7}{#emotions_dlg.e7}

از الانم اتمام حجت کنم هر کس میخونه باید نظر بزنه(نظرات باید از 5 تا به بالا باشه تا ادامه بدم) یا میپسندم رو بزنه(اینم ایضا){#emotions_dlg.e9}{#emotions_dlg.e9}

روال پست گذاشتنم هر 5 شنبه هستش حالا هر 5 شنبه چندتا پست بذارم رو خدا میدونه...همه نظرات و سوالا رو جواب میدم

خصوصی هم جواب میدم البته اگه چرت و پرت نباشه...توهین اصلن ولی انتقاد کاملا آزاد{#emotions_dlg.e46}...ولی از بی احترامی متنفرم{#emotions_dlg.e9}

حالا اگه موافق هستید ادامشو بذارم نظرت بشوتید...{#emotions_dlg.e1}{#emotions_dlg.e1}

اگه موافقید شماره 1 رو تو نظرات بذارید...اگه نیستید 2... نگاه میکنم اگه اکثریت موافق باشن ادامه میدم{#emotions_dlg.e28}{#emotions_dlg.e28}{#emotions_dlg.e28}

دستتون مرسی{#emotions_dlg.e47}{#emotions_dlg.e44}{#emotions_dlg.e51}{#emotions_dlg.e11}

رمان ما بازدید : 662 پنجشنبه 23 مرداد 1393 نظرات (0)



عنوان کتاب: افسونگر


نویسنده رمان افسونگر:هماپور اصفهانی


منبع:نودهشتیا



خلاصه:

افسونگر : 

تائیس افسونگری بود...

که با افسون خود اسکندر را وادار کرد پرسپولیس را به آتش بکشد و من افسونگری هستم.

که روح را به آتش می کشم ... یکی پس از دیگری ... 

افسون نخواست افسونگر باشد ... افسونگرش کردند...



مقدمه شروع رمان افسونگر:

یک مادر ایرانی 

یک هویت ایرانی ...

یک دختر ایرانی ...

نه نه!

یک پدر اروپایی ...

یک هویت اروپایی

یک دختر اروپایی 

نه نه!

من کیستم؟!

افسون؟

یک زن؟

آفریده شده ام برای پاکی؟

یا گناه؟

برای محبت دیدن و محبت کردن؟

یا دیگران را تشنه محبت کردن؟

یا مورد ظلم قرار گرفتن و تحقیر شدن؟

من مهمم؟

شاید هم نه ... اصلا به چشم نمی آیم ...

اذیت کردن من را دوست دارند ...

چرا من اذیت و آزار دادن را دوست نداشته باشم؟

چرا من تلافی نکنم؟

آنها مردند ... من دختری یکه و تنها!

آنها زور بازو دارند و من ...

عشوه و مکر زنانه!

شعار من اینست:

ترجیح می دهم همه مردان رژ لبم را خراب کنند ... 

نه ريمل چشم هايم را ! ...


رمان ما بازدید : 539 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (0)


رمان اسطوره


نویسنده:دیوید گمل



داستان کتاب در مورد چندی شخصیت اصلی هست ...یکی ازشخصیت های اصلی کتاب که  اسمش کتاب از اون گرفته شده (دراس) هستش که همان اسطوره معروف هست....



دانلود این رمان فوق العاده جذاب و زیبا در ادامه مطلب...


رمان ما بازدید : 1390 دوشنبه 13 مرداد 1393 نظرات (1)
سلام

قسمت اول رمان استایل

از هماپور اصفهانی 

رمان گروهی


خلاصه ی داستان :


روژین دختر سختی چشیده ای که با بدبختی برای خودش در ایران اسم و رسمی در حیطه طراحی لباس پیدا کرده ناگهان حس می کند کم آورده و برای مدتی نیاز به استراحت و تغییر آب و هوا دارد. پس تصمیم به رفتن پیش مادرش می گیرد که ساکن ترکیه می باشد در این سفر به صورت تصادفی با گروهی مادلینگ که برای پیدا کردن اسم و رسم راهی ترکیه هستند برخورد پیدا می کند و با مسئول گروه آشنایی اندکی پیدا می کند، بعد از آن کم کم و به طور ناخواسته راهش به گروه باز می شود و ...

مقدمه :


دستانم خنکی میله ها را لمس کردند و لرز به تن داغم افتاد. آب با خروش در حرکت بود و دل من با خروش در تلاطم ... من و آن چشمانی که در دلم غوغا به پا کرده بودند از هم فراری بودیم. با همه قدرت می خواستم از آن نگاه فرار کنم ... ولی مگر امکان داشت؟ باد لای موهایم پیچید و دسته ای از موها توی صورتم تاب خوردند ... همراه باد بوی عطری توی مشامم پیچید. نا خودآگاه نفس عمیقی کشیدم ... راه فرار بر من بسته بود ... ایستگاه آخر بود باید پیاده می شدم!


اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار
    آمار سایت
  • کل مطالب : 198
  • کل نظرات : 122
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 206
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 109
  • بازدید امروز : 97
  • باردید دیروز : 192
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 566
  • بازدید ماه : 1,338
  • بازدید سال : 7,589
  • بازدید کلی : 516,441
  • کدهای اختصاصی