سلاااام من برگشششششتتتممم شرمندهههه
خدایا کی میشه این ساعت کوکیمو با چکش له کنم.حالا مگه خفه میشد یه
سره میزنگید.بلند شدم با چشای بسته رفتم دستشویی.یه کم میرانپیلی
(ارایش) کردم که حداقل آقای شیرینی همت کنه تو صورتم نگاه کنه چه
برسه به اینکه کونگفو یادم بده.درد بدنم بهتر شده بود خداروشکر.یه مانتوی
کتون کاغذی سفید پوشیدم با یه شلوار لی لوله ی مشکیو شال
مشکی.لباسای کنگفو و تکواندو رو برداشتم و د برو که رفتی.پایین پله ها به
مامان برخوردم
_کجا به سلامتی؟؟؟؟؟
_وا مصی جون دارم میرم کلاس دیگه
_قربونت برم مادر صبحونه یادت نره ها؟؟
_چشم. مامان ما هم دو شخصیتی مزمن داره ها.یه لیوان آب پرتغال
خوردم چند تا میوه هم زمیمه اش کردم و پریدم پشت ماشین.یه زنگ به
آرشین زدم :_سلام خره _سلام تو منو از خواب بیدار میکنی که چی؟
_الاغ امروز کلاس داریم. _ اِ راست میگیا برو منم میام. _بای. راه افتادم سمت کلاس.